شخصيت در يک نظر اجمالي






شخصيت يک مفهوم انتزاعي است و متخصصان مختلف تعاريف نسبتاً متفاوتي را براي آن ذکر کرده اند. اما به نظر مي آيد، اکثر آنها با اين موضوع موافق هستند که شخصيت ترکيبي از اعمال، افکار، هيجانات و انگيزشهاي فرد است. شخصيت افراد منحصربه فرد مي باشد. اما شخصيت افراد مختلف، داراي وجوه اشتراک خاصي است. بنابراين، شخصيت را مي توان از اين جهت که چگونه مردم با هم متفاوت هستند و يا اين که در چه چيزي به همديگر شباهت دارند، مورد مطالعه قرار داد.
شخصيت يک فرد نسبتا ثابت باقي مي ماند. اما هر دو عامل رشد و تجربه مي توانند، آن را تغيير دهند. سوال مهمي که در اينجا مطرح مي شود، اين است: نقش وراثت و محيط در رشد شخصيت چيست؟ جواب دادن به اين سوال مشکل است، زيرا هيچ يک از اين متغيرها را نمي توان براي مقاصد تجربي و آزمايشي دستکاري کرد. از آنجا که دوقلوهاي يکسان (1) صفات ارثي همانندي دارند، در اين گونه مطالعات آن ها را مورد استفاده قرار مي دهند.
در روان شناسي شخصيت موضوع هاي بسياري وجود دارد که مورد توجه پژوهشگران شخصيت است.
اين موارد شايان توجه عبارتند از: چطور مفاهيم انتزاعي را بايد تعريف کرد؟چگونه مي توان مردم را بر اساس شخصيتشان طبقه بندي کرد؟ رفتار چگونه تعيين مي شود؟ و اين که آيا انتخاب ما در موقعيت هاي مختلف آزادانه صورت مي گيرد يا اجباري؟

تعريف شخصيت

شخصيت يک مفهوم انتزاعي است. دانشمندان به چنين مفهومي ساختار مي گويند. ساختار يک پديده عيني مانند ميز نيست که يک فرد بتواند هنگامي که از او سوال مي شود که ميز را تعريف کند، به آن اشاره نمايد. اين حقيقت که شخصيت يک ساختار است، تعريف آن را مشکلتر مي کند.
روان شناسان مختلف شخصيت را به گونه هاي متفاوتي تعريف کرده اند. از جمله، گوردون آلپورت (2) (1937)، يعني کسي که به نظر بسياري بنيان گذار مطالعات نوين شخصيت است، شخصيت را بدين گونه تعريف کرده است: "سازمان پويايي از سيستم هاي روان- تني فرد است که رفتارها و افکار خاص او را تعيين مي کند." ج.پ.گيلفورد(3)(1959) يکي ديگر از محققان معروف، شخصيتي است. در حالي که ريموند کتل(4) (1950)، شخصيت را اين گونه تعريف کرده است. شخصيت، امکان پيش بيني آنچه را که فرد در موقعيتي خاص انجام خواهد داد، فراهم مي کند. با توجه به اين نظريه ها، تعجب آور نيست که هال(5) و ليندزي(6) در سال 1978 در کتاب جامع شان به نام نظريه هاي شخصيت به اين مطلب اشاره کرده اند که تعريف کامل و جامعي از شخصيت که عموميت داشته و مورد قبول همگان باشد، وجود ندارد.
همه ما در صحبتهاي روزمره خود، کلمه شخصيت را به کار مي بريم، مثلا، ما مي گوييم:" من شخصيت فلاني را دوست ندارم"، مطمئن هستيم که مخاطب ما دقيقاً مي داند که مظور ما چيست. به راستي منظور ما چيست؟ احتمالاً آنچه را که در صحبت از شخصيت فرد مورد نظر داريم، آميزه اي از چيزهاي مختلف است که امکان دارد خودبيني و تکبر، پيشداوري ها، نوسان هاي خلق و خوي و ارزشهاي ماديگرانه او از آن جمله باشد. بنابراين، به نظر مي آيد، آنچه را که از شخصيت در نظر داريم، ترکيبي از اعمال، افکار، هيجانات و انگيزه هاي شخص باشد که در تعامل او با ما و ديگران نمايان مي شود. احتمالاً اين همان چيزي است که روان شناساني چون آلپورت، گيلفورد و کتل در تعريف شخصيت در نظر داشته اند. و ما از اين کلمه بدين مفهوم استفاده خواهيم کرد.

ماهيت شخصيت

به نظر مي رسد چندين خصيصه متناقض در برداشت ما از شخصيت وجود داشته باشد که يکي از آنها اين انديشه است که هيچ دو نفري دقيقاً شخصيت يکساني ندارند. به عبارت ديگر، افراد منحصر به فرد هستند، ولي در عين حال، اشخاص را به عنوان کساني که از برخي جهات شخصيت داراي وجوه مشترکي هستند، در نظر مي گيرند. ديگر تناقض آشکار اين است که شخصيت يک فرد مي تواند هم ثابت و هم انعطاف پذير باشد. به نظر مي رسد، سومين تناقض يا ناهمخواني، در اين عبارت پردازي است که شخصيت توسط هر دو عامل وراثت و تاثيرات محيطي شکل مي گيرد. همان طوري که ما هر يک از اين تضادهاي آشکار را به ترتيب مورد بررسي قرار مي دهيم، متوجه خواهيم شد که اين امر کاملا ممکن و عملي است که شخصيت يک فرد هم منحصر به فرد و در عين حال، داراي خصوصيات مشترک باشد و نيز اين خصوصيات در طي زمان مي توانند، هم ثابت و هم دستخوش تغيير باشد، و نيز اين که وراثت و محيط هر دو در شکل گيري شخصيت نقش دارند.
يکتايي (7) و وجوه اشتراک (8)

يکتايي

درک اين حقيقت که شخصيت به عنوان ترکيبي از اعمال، افکار، هيجانات و انگيزشهاي يک فرد، داراي چندين معناي تلويحي است. نخست اين که هر يک از اين مؤلفه هاي سازنده شخصيت ممکن است در افراد مختلف متفاوت باشند. ديگر اين که در افراد مختلف اين مؤلفه ها احتمال دارد، به طرق مختلفي ترکيب شده باشند، به طوري که الگوهاي شخصيتي گوناگوني را به وجود بياورند. در واقع در چگونگي رفتار، چگونگي و چرايي تفکر، چگونگي احساس، واکنش و نيازها و خواسته ها با هم متفاوت هستند. علاوه بر اين، رفتار بعضي از مردم اغلب توسط افکارشان کنترل مي شود. در حالي که برخي ديگر اصولاً بر اساس عواطف عمل مي کنند. بعضي از مردم به شدت نسبت به شيک پوش بودن خود حساس اند؛ در حالي که عده ديگري چندان اهميتي به پوشاک خود نمي دهند. تمام اين اختلافها به يک اصل مهم در بررسي شخصيت منتهي مي شوند که عبارت است از: اصل فرديت.(9)

وجوه اشتراک

با چه روشهايي مي توان دريافت که انسانها از لحاظ شخصيت به هم شبيه هستند؟ البته واقعيت اين است که هر يک از ما داراي شخصيت هستيم و نيز هر يک از ما اعمال، افکار، عواطف و نيازهايي داريم که در مجموع، شخصيت ما را تشکيل مي دهند. به علاوه، همه ما در گذشته تجربه هاي زيادي کسب کرده ايم که هم اکنون بر شيوه عمل، تفکر، احساس برانگيختگي ما تاثير مي گذارد. علاوه براين، به نظر مي رسد که شيوه رفتار، تفکر، احساس و برانگيختگي ما قابل طبقه بندي است. بدين ترتيب، برخي از اعمال ما را مي توان به عنوان اعمال اجتماعي، تهاجمي يا سودمند طبقه بندي کرد. افکار را مي توان به عنوان خلاق، معمولي يا متعصب طبقه بندي کرد. احساسات ممکن است شادي بخش،غم انگيز يا ملال انگيز و نيازمند به تأييد از سوي ديگران باشد. نياز به قدرت و پيشرفت مي تواند باعث برانگيختگي ما شود.

دو نوع تحقيق

اين واقعيت که هيچ دو نفري دقيقاً شخصيت يکسان نيستند، يعني، هر فردي منحصر به فرد است، حاکي از چالش يا مشکلي است که کساني که درصدد مطالعه عملي شخصيت هستند با آن مواجه اند. برخي از روان شناسان- که خودشان را شخصيت شناس مي نامند- بر اين باورند که تنها راه انجام تحقيق و بررسي شخصيت فقط از طريق اجراي مطالعات گسترده بر تک تک افراد امکان پذير است که به اين روش تحقيق، مطالعه موردي(10) يا فردنگر(11) مي گويند که معمولاً شامل مشاهدات و آزمودن يک شخص در موقعيت هاي مختلف يا بررسي يک فرد در يک دوره زماني طولاني جهت مشخص کردن چگونگي واکنش و تغييرات و يا عدم تغييرات است. عده ديگري از روان شناسان بر اين امر اعتقاد دارند که اگر چه اختلافات فردي زيادي وجود دارد، ولي با اين حال جنبه هاي شخصيتي زيادي هم در نوع بشر به صورت مشترک وجود دارد که امکان انجام تحقيق را بر روي گروه هايي از مردم فراهم مي سازد. به اين روش، رويکرد قانون نگر(12) مي گويند. مطالعاتي که بر مبناي اين رويکرد انجام مي شود، بر سؤالاتي از قبيل چگونگي تاثير عواطف(13) بر اعمال يا رفتار يا چگونگي تاثير نيازها يا انگيزه ها بر افکار يا شناخت متکي است. مطالعات ديگري هم وجود دارند که چگونگي رشد رفتار جمعي را مورد پژوهش قرار مي دهند. اين که، چه چيزي باعث بروز رفتار پرخاشگرانه مي شود يا اين که در چه شرايطي مردم به يک فرد ناشناخته ( غريبه) که پريشان است کمک مي کنند. همچنين در مورد نقش پيشداوري يا تعصب در برخورد با ديگران و نيز تاثير الکل در نياز به قدرت پژوهش هايي انجام شده است.
ثبات (14) و انعطاف پذيري (15)

ثبات

غيرمنطقي است اگر بخواهيم از شخصيت کسي صحبت کنيم که رفتار، آگاهيها، هيجانات و انگيزه هايش براي مدت طولاني و از مکاني به مکان ديگر تغيير کند و/ يا ثابت باقي نماند. در واقع همان طوري که همه شاهد هستيم، شخصيت مردم عموماً از زماني به زمان ديگر ثابت باقي مي ماند. پسري به نام جولي جان(16) شاد در مدرسه ابتدايي مي شناختيم در بيستمين گردهمايي دانش آموزان ابتدايي مدرسه، هنوز هم همان جولي جان شاد است. دختري که در دبيرستان هميشه نگران نمره هاي خود بود، حالا در دانشگاه هم نگران نمراتش است. ثبات خصوصيات شخصيتي نه تنها در زمان هاي مختلف قابل مشاهده مي باشد، در موقعيت هاي مختلف هم قابل مشاهده است. دانش آموزي که در کلاس درس رقابت مي کند، در زمين تنيس هم رقابت دارد. خانمي که هميشه آماده است به همسايگان خود کمک کند، احتمالاً جزء داوطلباني خواهد بود که براي جمع آوري پول جهت مؤسسات خيريه، از خانه اي به خانه ديگر برود.

انعطاف پذيري

مردم هم در اثر گذشت زمان و هم از موقعيتي به موقعيت ديگر تغيير مي کنند. تغييرات در اثر گذشت زمان را ما اکثراً به رشد نسبت مي دهيم. تغييرات در موقعيتهاي مختلف را عموماً سازگاري مي ناميم. وقتي جان شاد پا به سن مي گذارد و پيرتر مي شود، بشاشيت خود را در شکل نسبتاً ملايمتري بروز خواهد داد، يعني، ممکن است او به جاي شوخيهاي فيزيکي و بدني از لطيفه هاي کلامي استفاده کند. البته اين امکان هم وجود دارد که يکسري تجارب ناراحت کننده، اين شخص پرهيجان را تحت تاثير قرار داده و او را آرام و متين نشان دهد.
تغييرات در موقعيت هاي مختلف نشان دهنده اين حقيقت است که شخصيت افراد به اندزه اي انعطاف پذير است که نسبت به مقتضيات و در شرايط مختلف واکنش متفاوت نشان دهند. هري(17) فردي است خوشحال و هميشه مي خندد، حال اگر همين فرد در تشييع جنازه مادر خود هم بخندد، احتمالا نوعي ناراحتي دارد. از ژانت(18) پرجنب و جوش که هميشه در حال حرکت و جنبش است، انتظار مي رود که در صندلي دندانپزشکي آرام بنشيند. مردم جامعه ما اغلب داراي برخي انتظارات درباره رفتار مناسب در موقعيت هاي مشخص هستند، مثلا يک فرد بايد در سر کلاس درس ساکت بنشيند، اما در يک بازي فوتبال بايد با صداي بلند ابراز احساسات کند. در مراسم عروسي بايد لبخند زد، ولي در مراسم تشييع جنازه بايد موقر بود. در زمين تنيس، بازيگر سعي در شکست دادن حريف خود دارد، اما در تعويض لباس بايد همان فرد را کمک کند. رفتاري را که با هر کدام از اين موقعيت ها مناسب نباشد، اگر به صورت غيرطبيعي و نابهنجار نناميم، حداقل به نظر به دور از ادب و نزاکت خواهد رسيد.
وراثت (19) و محيط (20)
گفتيم که انسان ها علي رغم اين که داراي بسياري از خصوصيات شخصيتي مشترک هستند، ليکن شخصيت افراد منحصر به فرد است. به علاوه، شخصيت افراد در زمان هاي طولاني ثابت باقي مي ماند؛ مع هذا، از موقعيتي به موقعيت ديگر تغيير مي کند. اکنون به سومين زوج از مفاهيمي که به نظر متناقض مي رسند- وراثت و محيط - مي پردازيم. ولي وقتي مي پرسيم کدام يک از اينها در تکوين شخصيت مهم هستند؟ جواب دوباره اين است که بگوييم: هر دو. هيچ کدام از جنبه هاي شخصيت، مطلقاً ناشي از تاثيرات ژنهاي ما و/ يا متاثر از عوامل محيطي نيستند. تعامل(21) اثرات ژنتيکي و محيطي، شالوده و اساس همه اعمال، افکار، احساس ها و نيازهاي ما هستند.
منظور ما از تعامل چيست؟ منظور ما در اينجا همان چيزي است که در مغز خود داريم. وقتي ما ناراحتي خود را در يک روز گرم تابستاني به اين شيوه بيان مي کنيم که: گرما مسأله اي نيست، رطوبتش ناراحت کننده است. در بيان اين مطلب ما اين آگاهي را داريم که نه تنها حرارت بالا و يا صرفاً رطوبت باعث ناراحتي ما شده، بلکه مسأله اساسي اين است که تاثير متقابل هر دو آنها باعث ناراحتي ما شده است.

وراثت

تحقيق در مورد اثرات ژنتيک ( وراثت) روي شخصيت مشکل است. دلايل چندي براي اين موضوع وجود دارد: يکي از اين دلايل را قبلاً مورد بحث و بررسي قرار داديم، آن هم اين است که يک اتفاق نظر عمومي در زمينه تعريف شخصيت وجود ندارد. وقتي هيچ گونه توافقي در زمينه اين که چگونه مي توان شخصيت را اندازه گيري کرد، وجود ندارد و با توجه به اين که تحقيقات نياز به روشهاي عيني اندازه گيري دارد، دچار مشکل مي شويم. اشکال ديگر اين است که از نظر اخلاقي امکان ندارد، بتوانيم آزمايشاتي را انجام بدهيم که لازمه شان تغيير دادن متغيرهاي ژنتيکي است. براي اين که جانداران را از نظر ژنتيکي مورد مطالعه قرار دهيم، مي توانيم از تلقيح مصنوعي يا توليد مثل انتخابي استفاده کنيم. در حالي که انجام چنين کاري در مورد انسان امکان پذير نيست. در اين مورد يک محقق ژنتيکي، مي تواند از به اصطلاح آزمايشات طبيعيت که در مورد دوقلوها اتفاق مي افتد، سود ببرد.

مطالعات روي دو قلوها

دو نوع دو قلو وجود دارد: دو قلوهاي يک تخمکي(22) ( يکسان) که از يک تخم که به وسيله يک اسپرم لقاح يافته، به وجود مي آيند. بنابراين، ساختار ژنتيکي آنها يکي است و آنها هميشه از يک جنس هستند.
دو قلوهاي دو تخمکي(23)( عادي) که از دو تخم که به وسيله دو اسپرم جداگانه لقاح يافته اند، به وجود مي آيند. چنين دوقلوهايي از نظر ژنتيک، شباهت بيش از دو برادر و خواهر معمولي که تولدشان با فاصله يکسان يا بيشتر است، ندارند. دوقلوهاي دو تخمکي مي توانند هر دو دختر، هر دو پسر يا يکي دختر و ديگري پسر باشند، به همين دليل به کار بردن اصطلاح دو تخمکي در مورد اينها نادرست است، زيرا اين اصطلاح به معني برادرانه، خواهرانه و يکسان به کار مي رود.
در تحقيقات و بررسي هاي قديمي روي دوقلوها، گروه هاي دو قلوي يک تخمکي با دوقلوهاي دو تخمکي که از يک جنس هستند، در خصوصيات مورد نظر محقق با هم مقايسه مي شوند. اگر جفتهاي دو قلوي يک تخمکي در مقايسه با جفتهاي دو قلوي دو تخمکي شباهت بيشتري نسبت به يکديگر داشته باشند، مي توانيم نتيجه گيري کنيم که فاکتورهاي ژنتيکي نقش مهمي در به وجود آوردن آن خصوصيت داشته اند. ليکن اين نوع نتيجه گيري فقط در اين صورت معتبر است که دوقلوهاي هر جفت، تحت تاثير فاکتورهاي محيطي يکسان قرار گرفته باشند. و اين امر امکان پذير نيست، مگر در موارد بسيار نادر. از آنجا که تأثيرات محيطي در اين نوع رفتار انساني ( ژنتيک رفتار)(24) به روش تحقيقي ديگري روي آورده اند- روش کنترل با دوقلوها(25)- روشي که به نظر مي رسد محيط دوقلوها کنترل شده است.

شيوه هاي کنترل دو قلوها

شواهد و دلايل متعددي وجود دارد که تعدادي از دو قلوهاي دو تخمکي و يک تخمکي از هم جدا شده و در محيطهاي جداگانه اي به طور متفاوت تربيت شده اند، علي رغم متفاوت بودن محيط، دو قلوهاي يک تخمکي شباهت بيشتري به هم داشته اند. وقتي که شخصيت اين دو قلوها بعداً مورد بررسي و مقايسه قرار گرفت، برخي از تفاوت هاي شخصيتي موجود بين آنها، ناشي از محيط و برخي از وجوه اشتراک آنها، ناشي از وراثت بود. اين بررسي ها نشان داده اند که دو قلوها از نظر شخصيت، به طور قابل ملاحظه اي به هم شبيه هستند.
شيوه بررسي و کنترل دو قلوها عاري از اشکال نبوده و داراي مشکلاتي است. يکي از مشکلات عمده در اين زمينه آن است که به سختي مي توان دقيقاً مشخص کرد که دو قلوها يک تخمکي هستند. مشکل ديگر، از اين حقيقت ريشه مي گيرد که کدام يک از دو قلوها به طور جداگانه تربيت شده اند. علاوه بر آن، شيوه تربيتي يک مادر بيوه و فقير با شيوه تربيتي يک مادر شوهردار که داراي محيط کاملاً آرام و راحت است، متفاوت مي باشد، زيرا مادر فقير احتمالاً در مقايسه با مادر شوهردار از شرايط و امکانات مراقبتي و نگهداري کمتري برخوردار است.
مشکل ديگري که در اين زمينه وجود دارد، سن جداسازي دو قلوهاست. جداسازي دو قلوها ممکن است بلافاصله بعد از تولد باشد، و/ يا اين که بعد از چند سال زندگي مشترک از هم جدا شوند. به علاوه، بايد توجه شود که دوقلوها در اين مدت ،با چه کسي و در کجا بزرگ مي شوند. ممکن است بعضي از آنها در کشورهاي مختلف و / يا حتي در قاره هاي مختلف بزرگ شوند و بعضي پيش خواهر و برادر يک خانواده بزرگ شوند.
تمام اين مشکلات مربوط به روش شناسي، تحقيق بر روي رفتار ژنتيکي افراد انساني را مشکلتر مي سازد؛ و زمينه بحثهاي مهم را فراهم مي آورد. همچنين آنها زمينه مباحثه و بحث را براي کساني که بر اساس دلايل سياسي يا اعتقادي نمي خواهند بپذيرند که جنبه هايي از رفتار، ظرفيت ها، استعدادها و گرايش هاي افراد به وسيله فاکتورهاي ژنتيکي مشخص مي شوند، به وجود مي آيند. با اين همه، تحقيقات انجام گرفته اين فرض را تأييد مي کند که فاکتورهاي ژنتيکي به تنها نقش عمده اي در ميزان فعاليت، نوعدوستي(26)، پرخاشگري(27)،اضطراب(28)، الکلسيم(29)، مجرميت(30)، برونگرايي(31) ، هوشمندي و مردم آميزي(32)، دارد، بلکه نقش عمده اي هم در زمينه هاي مربوط به روانپزشکي همچون اختلالات عاطفي(33)، مانيک- دپرسيو(34)، روان پريشي(35)، و اسکيزوفرني (36)، دارد.
همچنان که قبلا خاطر نشان ساختيم ويژگي هاي شخصيت تنها وابسته به وراثت ژنتيکي نيست، در اين زمينه بايد اضافه کنيم که هيچ ژني به تنهايي نمي تواند پايه و اساس نمونه هاي پيچيده خصوصياتي باشد که ما تحت عنوان شخصيت مطرح کرده ايم. اين نمونه ها به صورت ويژگي هاي چند ژني ( پلي ژني)(37) ناميده مي شوند. ويژگي هايي که در شکل گيري آنها ژن هاي متفاوتي دخالت دارند.

محيط

همچنان که تأثير وراثت را بر روي شخصيت به عملکرد ژنها مرتبط ساختيم، تاثير محيط را نيز مي توانيم به نتيجه يادگيري مرتبط سازيم. ما زماني مي توانيم از تاثيرات محيطي صحبت کنيم که آن تاثيرات را در عملکردها، افکار، احساس ها و نيازهاي فرد، بعد از آن که در يک محيط تازه قرار داده شد، مشاهده کنيم. ما اين تغييرات را حاصل آموزش و يادگيري مي ناميم. شرايط محيطي که آموزش و يادگيري در آن صورت مي گيرد را مي توانيم به دو دسته تقسيم کنيم:
الف- شرايط محيطي مربوط به محيط طبيعي ( فيزيکي).
ب- شرايط محيطي مربوط به محيط اجتماعي.

محيط فيزيکي

محيط فيزيکي، آن محيط طبيعي است که داراي آب و هوا، شرايط اقليمي، منابع غذايي و امکانات آبي باشد. هر کدام از اينها مي توانند بر روي شخصيت افرادي که به نحوي با آنها در ارتباط هستند، تاثير بگذارد. مردمي که در مناطق آب و هوايي گرم زندگي مي کنند، به مراتب از مردمي که در مناطق آب و هوايي معتدل و/ يا سرد زندگي مي کنند، با انگيزه ترند. در مناطقي که با تغييرات فصلي تغييرات دمايي هم صورت مي گيرد، مي توان اعمال بسيار خصمانه اي را، در فصل تابستان بسيار گرم، بيشتر از فصل زمستان مشاهده کرد. مردمي که در مناطق کوهستاني زندگي مي کنند، با غريبه ها کمتر جوش مي خورند. در حالي که مردمي که در مناطق جلگه اي زندگي مي کنند، چنين نيستند. به همين سان، مردمي که مواد غذايي خود را از راه شکار حيوانات مخصوصاً حيوانات عظيم الجثه تامين مي کنند، طرز تلقي هاي متفاوتي نسبت به شانس و ريسک دارند تا آنهايي که مواد غذايي خود را از راه کشاورزي به دست مي آورند.کسي که با کمبود منابع آبي مواجه است، به مردم مي آموزد که مقتصد و صرفه جو باشند. در عوض کساني که با فراواني و وفور منابع آبي مواجه هستند، افراط و زياده روي را تجويز مي کنند. در هر کدام از اين مثالها ما با گروهي از مردم در ارتباط هستيم که در يک محيط مشترک طبيعي هستند، و مايل اند تا الگوهاي شخصيتي يکساني را تحول بخشند. در ارتباط با محيط هاي توسعه يافته طبيعي، الگوهاي شخصيتي به صورتي تحول مي يابند که تمايل دارند هر چه بيشتر بر شرايط محيطي تسلط داشته باشند.
علاوه بر محيط هاي طبيعي(فيزيکي)، محيط هاي سازه را هم بايد در اين زمينه در نظر گرفت. محيط هاي سازه، به جاي اين که به وسيله نيروهاي طبيعي ايجاد شود، ساخته و پرداخته دست انسان است. محيط هاي سازه نيز بر الگوهاي شخصيتي تاثير مي گذارند. چنين محيط هايي نشان داده اند که محيط هاي بسيار پرجمعيت، آبستن رفتار تهاجمي هستند. ميزان فضاي شغلي هم بر نحوه شکل گيري دوستيها اثر مي گذارد، و هر فردي در ارتباط با کل جامعه محيط شغلي، خواهان اجراي نقش خود است.

محيط اجتماعي

قسمت اعظم يادگيريهايي که شخصيت افراد را تحت تاثير قرار مي دهد، نه در فضاي معمولي محيط هاي طبيعي( فيزيکي) و نه در محيط هاي طبيعي سازه، بلکه در محيط بسيار پيچيده که به وسيله رفتار افراد ديگر خلق و ايجاد شده است، انجام مي پذيرد. منظور ما از محيط پيچيده اجتماعي، يعني الگوهاي فرهنگي، طبقه اجتماعي، شيوه هاي تربيتي کودکان، ساختار خانواده، سيستم هاي تعليم و تربيت و الگوهاي استخدامي است. هر کدام از اينها به نوعي تاثيرات خود را روي شخصيت افراد نشان داده اند. رفتار اعضاي وابسته به يک فرهنگ در قبال افراد مسن، به حس احترام به خود افرادمسن جامعه تاثير مي گذارد. اعضاي يک طبقه اجتماعي بر روي نحوه گفتار، نوع پوشش، امکان بازآفريني فعاليت ها، نحوه تلقي از استعدادها و اهداف زندگي تاثير مي گذارد. آنچه افراد در دوران کودکي خويش تجربه مي کنند مانند تنبيه هاي انضباطي والدين، الگوهاي غذايي، شيوه بروز احساسات و عواطف، ممانعتها و انتظارات، غالباً پايه و اساس شخصيت افراد در سنين بزرگسالي است. در ارتباط با اين موضوع، ساختار خانواده هم دخيل است، يعني،ِ تعداد خواهران و برادران، تعداد افراد خانواده، وجود پدر يا مادر، تماماً نشان داده اند که نقش عمده اي در تحول شخصيت کودک به عهده دارند. در خارج از محيط خانه، شخصيت به وسيله مشخصه هاي محيط اجتماعي مثل مدرسه، ميزان تحصيلات، شغل و محل کار و اين که شاغل يا بيکاراست، تاثير مي پذيرد.

تفاوت هاي فردي

تا اينجا مشخص شده است که حتي شرايط يکسان محيط هاي طبيعي يا اجتماعي، تاثيرات متفاوتي بر روي افراد گوناگون خواهند داشت. البته اين مطلب از جهتي نتيجه تعامل و ارتباط عوامل وراثتي و محيطي است. به عنوان مثال، تاثير آب و هواي گرم را بر روي افرادي که در محيط پر جمعيت زندگي مي کنند، در نظر بگيريد، کاملاً واضح و روشن است که چنين موقعيتي اعمال به شدت خصمانه را افزايش مي دهد. اما اين امر بدان معني نيست که هر کسي که در چنين محيطي زندگي مي کند، رفتار خصمانه اي خواهد داشت. حالا دليل اين که چنين شرايطي رفتار خصمانه را افزايش مي دهد، چيست؟ پاسخ اين است که بعضي از مردم به طور طبيعي يا ژنتيکي نسبت به گرما، بيش از ديگران حساس اند. بنابراين، محيط گرم، اين افراد را بيش از آنهايي که مي توانند گرما را تحمل کنند، تحت تاثير قرار مي دهد. در نتيجه براي اين گروه از افراد، تعامل بين وراثت و محيط، باعث بروز رفتار خصمانه مي شود. اما اين استدلال مربوط به قسمتي از بحث ماست، چرا که اين افراد امروز به دنيا نيامده اند که به اين شکل تحت تاثير گرما قرار گرفته باشند و چنين عکس العملي نشان دهند، بلکه اين افراد سال هاي متمادي با انواع تاثيرات محيطي در ارتباط بوده اند، وممکن است اعمال ژنتيکي در جهت تلاش براي دستيابي به اعمال خصمانه در محيط گرم را متاثر ساخته است.
تفاوت هاي فردي در عملکردهاي مردم در قبال گرما، در شرايط پرجمعيت نيز نتيجه تعامل عالي وراثت و محيط است. وقتي که يک رفتار خصمانه از شخصي ظاهر مي شود، معمولا ما سعي نمي کنيم آن را نتيجه عوامل فوق بدانيم. اما اگر يک نفر خواسته باشد که راهي بيابد تا چنان اعمال خصمانه راکاهش دهد، يک محيط پرجمعيت(عامل تراکم جمعيت) بدون توجه به عامل وراثت، مي تواند محلي باشد که فرد آن را در نظر مي گيرد.
وراثت پذيري(38)
وراثت پذيري چيست؟ حدود و ميزان مشخصه هاي يک فرد که بر پايه و اساس عوامل ژنتيکي بنا شده اند را وراثت پذيري مي گويند که معمولاً به وسيله مطالعات بر روي دوقلوها و/ يا مقايسه تشابه هاي ميان افراد مختلف که با يکديگر در ارتباط هستند، مشخص مي شود، مثلاً، خواهران و برادران، خواهر خوانده ها و برادر خوانده ها، يا فرزند خوانده ها، يا خصوصيات بيولوژيکي پدرخوانده ها و مادرخوانده ها. چندين روش آماري در جهت استدلال ارتباط به هم پيوسته خصوصيات شخصيتي که به وسيله عوامل ژنتيکي و محيطي شناخته شده، به وجود مي آيند، وجود دارند. به همين دليل است که نتيجه کيفي نسبتهاي وراثت پذيري به آساني و به غلط درک و تفسير مي شوند. به عنوان نمونه چند مورد ذکر مي شود:
سنخ ارثي (39) و سنخ پديداري (40)
مشخصه هاي ژنتيکي يک فرد، سنخ ارثي ناميده مي شود. سنخ ارثي نوع واقعي ترکيب ژنهايي است که فرد به صورت مذکر و مونث به ارث مي برد. وضعيت مکاني ژنها که بعضي از بيماريهاي نادر را با خود حمل مي کنند تا به امروز مشخص شده است. اما ما احتمالاً براي شناسايي ژنهايي که براي معرفي مشخصه هاي پيچيده شخصيتي، همچون توانايي مردم آميزي و پرخاشگر بودن، راهي بس طولاني در پيش روي داريم. در اينجا ما در مشاهده و اندازه گيري سنخ پديداري به محدوديتهايي بر مي خوريم. اين محدوديت ها حتي شامل تعداد افرادي که داراي مشخصه هايي هستند که ما مي خواهيم مورد مطالعه قرار دهيم، و احتمالاً آن ها اين مشخصه ها را پنهان مي کنند نيز مي شود. رفتار به هر حال ترکيبي است از سنخ ارثي و عوامل محيطي که فرد با آنها در ارتباط است. بنابراين، صحت نسبت وراثت پذيري، به دقت و اعتبار آزمونهايي که براي اندازه گيري مشخصه هايي که کمتر شناخته شده اند، بستگي دارد. اين مشخصه ها شامل: مردم آميزي، نحوه شرکت آزمودنيها، افرادي که آزمودنيها را معرفي کرده اند، چگونگي همکاري آزمودنيها و بسياري از عوامل مشابه ديگر مي شود.
برآورد وراثت پذيري، يک برآورد آماري گروهي است
گرچه ميزاني که جهت تعيين کميت خصوصيات شخصيتي افراد به کار مي رود، مربوط به يک فرد در يک زمان معين است. با اين حال، همين ميزان و شاخص، برآوردي است که از اطلاعات و داده هاي مربوط به يک گروه از مردم حاصل شده است. با توجه به اين امر، محاسبه نسبت وراثت پذيري که معمولا به صورت حرف H نشان داده مي شود را در ميان گروهي از افراد که مورد آزمايش قرار گرفته اند، بايد به صورت يک متغير در نظر گرفته شود. وقتي ژن شناسان(ژنتيسينها)، در مطالعه رفتاري حرف H را به صورت60درصد گزارش مي کنند، منظورشان اين است که اين رفتار در جمعيتي که آنها مورد مطالعه قرار داده اند، 60 درصد گوناگوني و تفاوت ميان افراد در اين مورد، مي تواند در ارتباط با عوامل ژنتيکي باشد. اگر چنانچه رفتار مورد نظر، مردم آميزي باشد، اين عدد مبين آن نيست که 60 درصد از مردم آميزي يک فرد معين مربوط به عوامل ژنتيکي است.
ژنها غيرمستقيم (41) عمل مي کنند
وقتي کسي مي گويد: خصوصيات شخصيتي، مثل مردم آميزي متاثر و مبتني بر عوامل ژنتيکي است، اين بدان معني نيست که يک ژن يا ترکيبي از ژنها به طور مستقيم، مسئوليت ايجاد آن خصوصيت را به عهده دارند. ژنها بخشهاي DNA(42) هستند که به صورت رمزگذاري شده اي، اجتماع و تنظيم پروتئينها، ساختار بخشهاي مغزي و تمامي قسمت هاي بدن را کنترل مي کنند. به هر حال، اين پروتئينها با ديگر مواد يا سيستم عصبي و همچنين با عوامل محيطي مثل تغذيه، قبل از اين که نهايتاً به صورت غيرمستقيم و از طريق راههاي پيچيده بر رفتار شخص تاثير بگذارند، بايد با هم هماهنگي داشته باشند.

اهميت محيط

اگر يک قسمت از خصوصيات شخصيتي مبتني بر عوامل ژنتيکي باشد، مسلماً قسمت ديگر آن، بايستي بر اساس فاکتورهاي محيطي حاصل شده باشد. تا آنجا که رفتار انساني نشان مي دهد، ژنها به تنهايي نمي توانند کاري انجام دهند. ظهور آنها هميشه به هماهنگي با محيط بستگي دارد. براي اين که ژنها، يعني چيزهايي که افراد با آن متولد مي شوند، کاملاً ثابت و تغييرناپذير هستند. مردم گاهي با ديدن عوامل ارثي در رفتار، عقايد غلطي را پيدا مي کنند، بدين معني که رفتار غيرقابل تغيير است. گر چه ما بايد بپذيريم که سنخ ارثي ثابت است، ولي سنخ پديداري قابل تغيير مي باشد.
محيطي که ژنها با آن در رابطه و تعامل هستند، به طرق مختلف تغيير مي کند. پس اگر ما بخواهيم در رفتارهايي چون رفتار خصمانه تغييراتي ايجاد کنيم، بايد تلاش خود را روي محيط متمرکز سازيم. اگر ما نتوانيم به طور دقيق ماهيت سنخ ارثي مردم را مشخص کنيم، هرگز نمي توانيم ادعا کنيم که وراثت آنان بتواند در شرايط محيطي، محدوديتي را ايجاد کنند و در نتيجه متناسب با آن رفتار نمايند.
مطالبي پيرامون مطالعه شخصيت
سازه ها (43)
شخصيت همچنين که قبلاً گفتيم يک سازه است، يا اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم يک سازه مرکب است. براي اين که شامل سازه هاي ديگر نيز است که ما به عنوان عملکردها، شناختها، هيجان ها و انگيزه ها مي شناسيم.
روان شناسان به چيزي سازه مي گويند که به آنها در جهت شناخت موضوع مورد مطالعه و تعبير و تغيير آن کمک کند. اگر چه ما اينها را به صورتي که در زندگي روزمره خود به کار مي بريم، نمي شناسيم. به عنوان مثال، کلمه اتاق را در نظر بگيريد. شما مي دانيد که اتاق چيست. اما حالا سعي کنيد که آن را به يک فرد خارجي که زبان فارسي نمي داند، تفهيم کنيد. تا چه اندازه شما مي توانيد توضيح دهيد که منظور شما از کلمه اتاق چيست؟ آيا آشپزخانه يک اتاق است؟ يا چرا پارکينگ اتاق نيست؟ نظر شما درباره يک محل ساکت قابل قدم زدن چيست؟ وقتي که شما عميقاً به آن توجه مي کنيد، در مي يابيد که کلمه اتاق به همان اندازه داراي پيچيدگي است که شخصيت و هيجان شما داراي آن است. اتاق هم بايد مثل هيجان و شخصيت، تعريف و معني شود تا هيچ گونه ابهام و پيچيدگي در ايجاد ارتباط وجود نداشته باشد. اگر شما مي خواستيد اتاق را تعريف کنيد، مجبوريد چندين توضيح براي اين منظور بيان کنيد، از جمله: اتاق يک فضاي بسته است. آيا نبايستي يک اتاق داخل يک خانه باشد تا به عنوان يک اتاق شناخته شود؟ پنجره داشته باشد؟ آيا اتاق احتياج به چهار ديوار که به سقف منتهي مي شود، ندارد؟ و / يا پارتيشنها(44) مي توانند اتاق ايجاد کنند؟ تمامي اين توضيحات را فقط شما به کار مي بريد و ممکن است با توضيح ها و تعاريف ديگران متضاد باشد.
تعريف هاي عملياتي (45)
تعريفهاي شخصي و دلبخواهي از سازه ها مشکلات زيادي را براي دانشمندان ايجاد کرده است. چون وقتي هر کسي برداشت خود را بيان مي کند، ارتباطات غيرممکن و مشکل مي شود. جهت بررسي پيرامون اين مشکل، دانشمندان از تعريف هاي عملياتي استفاده مي کنند. و آن بدين صورت است که آنها سازه هاي خودشان را با عملياتي که خود مورد استفاده قرار مي دهند، معني مي کنند. و با هر آنچه آنها انجام مي دهند، ميزان و اندازه آن را مشخص مي کنند، مثلا، زمان به وسيله زمان سنج(46) معني مي شود، دما به وسيله دماسنج(47) و جريان برق به وسيله ولت متر مشخص مي شود.
در روان شناسي، آزمون هاي هوشي براي اندازه گيري هوش مورد استفاده قرار مي گيرند، و امثال اين آزمون ها مي توانند به عنوان تعريف هاي عملي هوش به کار گرفته شوند. اما دقيقاً متفاوت با ولت متر، دماسنج و کرونوگراف که به صورت بين المللي و جهاني با نرمها(48) و اندازه هاي مشخص؛ در حالي که آزمونهاي مختلف هوشي، تعريف هاي متفاوتي از هوشي ارائه مي دهند. وقتي که شخصيت توجه مي کنيم وضعيت حتي بسيار گيج کننده تر از اين هم مي شود. آزمون هاي شخصيتي مختلفي وجود دارند که هر کدام بر اساس تعريف و نظريه خاص شخصيتي بنا شده اند. مضافاً اين که، مفاهيم و ابعاد گوناگوني در اندازه گيري شخصيت همچون، طرز تلقي، پرخاشگري(49) ، احترام به حقوق ديگران، اضطراب يا جاه طلبي(50) وجود دارد. با توجه به چنين وضعيتي نه تنها هيچ موافقتي بر چگونگي تعريف اين سازه ها وجود ندارد، بلکه مطالعاتي که در اين زمينه انجام مي گيرد، غالبا به نتايج مختلفي نيز منتهي مي شود. همين امر براي کساني که مخصوصاً از سال 1940 درصدد بررسي علمي شخصيت برآمدند، مشکلاتي آفريده است.
در هر صورت، ما مي توانيم اميدوار باشيم که بسياري از ابهامات و ناهماهنگيهاي امروزي، در اثر تحقيقات و تلاش هاي زيادي که توسط محققان در اين زمينه انجام مي گيرد، برطرف خواهد شد.
طبقه بندي (51)
يکي از ابتدايي ترين اموري که در جهت رشد و توسعه هر علمي انجام مي پذيرد، طبقه بندي کردن داده هاي آن علم است، و مطالعه شخصيت هم از اين قاعده مستثني نيست. بدون شک مشاهداتي که از تفاوت هاي فردي در شخصيت صورت مي گيرد، منجر به اين مي شود که انواع مختلف شخصيت کدام اند؟ و چگونه مي توان آنها را طبقه بندي کرد؟ و بهترين طبقه بندي که از شخصيت شده، کدام است؟
منش (52)
يکي از نخستين کوششهايي که در جهت طبقه بندي انواع شخصيت، صورت گرفته، به وسيله فيلسوف يوناني به نام تئوفراستوس(53) (287-372 ق.م)بود که کتابي به نام منشها نوشته است. اين کتاب شامل توصيفهايي از منشهاي شخصيتي گوناگون است، و بيشتر تيپهاي نامطلوب شخصيت را چون، افراد متملق، خسيس، رياکار، پست، بي کفايت، وراج و حريص را توضيح داده است. اين خصوصيات، بيشتر توصيفهايي مبالغه آميز از موارد افراطي هستند که جايي براي اين که انسان بتواند ويژگي هاي بي شماري از اين خصوصيات را داشته باشد، و/ يا ترکيبي از آنها را در رفتار خود نشان دهد، باقي نمي گذارد.
مزاج (54)
جالينوس(55) پزشک و حکيم يوناني (201-131 م)، بر پايه سيستم طبقه بندي که براي اولين بار توسط بقراط (56) (377-460ق.م)،پدر علم پزشکي تهيه شده بود، طبقه بندي ديگري از مزاج را ارائه داد. بر طبق طبقه بندي بقراط، مزاج آدمها از چهار طبع: صفرا(57)، سودا(58) ، بلغم(59)، و خون(60) تشکيل شده است. فزوني هر کدام از اين ها مي تواند بر طبع و مزاج آدمي تاثير بگذارد، و حالتهاي رواني خاصي از جمله صفراوي مزاج، بلغمي مزاج، سودايي مزاج و دموي مزاج را به وجود مي آورد، و هر کدام از اينها به ترتيب، خصوصياتي همچون تند خو و زود خشم و آتشي، بي حال و بي عاطفه، افسرده، خوشبين و شاد را دارا هستند. بسته به ميزان افزايش هر کدام از اين اخلاط چهار گانه، فرد توان سازگاري کمتر يا بيشتر را خواهد داشت.
طبقه بندي جديدي از مزاج بر مبناي خصوصيات جسماني سيستم سنخ ارثي(61) به وسيله ويليام شلدون(62) (شلدون و استيونس(63) ، 1942) انجام گرفته است. در اين سيستم، ساختمان بدن انسان بر پايه سه ترکيب اساسي زير طبقه بندي شده است:
اندومورفي(64)، مزومورفي(65)، اکتومورفي(66)، در اين سيستم اندومورفي مبتني بر ساختمان احشايي بسيار بزرگ و در نتيجه ظاهري چاق و گرد. مزومورفي مبتني بر بافت ماهيچه اي درشت و از اين جهت مزومورف توپر است، بدن راست و کشيده اش به آن قيافه ورزشکار را مي دهد، همانند اتلتيک(67) . در اکتومورفي بدن ظريف و اغلب کشيده، بلند و لاغر است. براي مشخص کردن نوع و تيپ بدن، هر يک از اين سه نوع شخصيتي، بر اساس نمراتي از يک ( حداقل)، تا 7 ( حداکثر) درجه بندي مي شوند. بنابراين، مي توان هر تيپ را بر اساس يک کد سه رقمي مشخص کرد. براي مثال، 7-1-1 شخصي را توصيف مي کند که به طور افراطي از نظر خصوصيات اندومورفي بالا و در اکتومورفي و مزومورفي پايين است. بايد توجه شود که طبقه بندي شلدون در سه طبقه محدود نمي شود، بلکه با توجه به تاثير متقابلشان اشکال گسترده تري از انواع تيپهاي بدني را دارا هستند.
با توجه به معتبر بودن اين سيستم طبقه بندي شلدون از تيپهاي بدني، دانشجويان روان شناسي شخصيت به راحتي مي توانند آن را مورد استفاده قرار دهند. شلدون همچنين پيشنهاد کرد که هر کدام از تيپهاي بدني در ارتباط با مزاج خاصي است که وي براي آنها اسامي ويسروتونيا(68) ،سوماتوتونيا(69) و سربروتونيا(70) به کار برده است. ويسروتونيا در ارتباط با اندومورفي است که از طريق علاقه به راحتي و آسايش، مردم آميزي، غذا، و محبت مشخص مي شود. سوماتوتونيا، همان تيپ مزومورفي است که فعال، قاطع، جسور، ماجراجو و روش زندگيش بيشتر بر اساس ريسک کردن است. سربروتونيا که در ارتباط با اکتومورفي است، خصوصيات گوشه گيري، ترس، احتياط و کمرويي را در بر دارد. بر همين اساس، مقياس درجه بندي شلدون که مي توان با آن سنخ تني را با توجه به رفتار اجتماعي آن مشخص و طبقه بندي کرد و سپس مورد مقايسه قرار داد، ارائه شده است. ولي متاسفانه در سيستم طبقه بندي شلدون، هيچ نوع دليل و منطقي براي اثبات صحت و سقم ادعاي شلدون مبني بر ارتباط بدن با مزاجهاي خاص ارائه نشده است. در درجه بندي نوع بدن، هيچ گونه شناختي از مزاج و بدن ارائه نمي دهد. گر چه از طريق عکس ها امکان سنخ بندي تني وجود دارد، ولي با توجه به قضاوت هاي غلط از رفتار اجتماعي، چنين طبقه بندي با اشکال مواجه مي شود. کسي نمي تواند بدون مشاهده ارتباط افراد با يکديگر و صرفاً بر اساس آن که چگونه به نظر مي رسند، رفتار اجتماعي افراد را مورد قضاوت قرار دهد. قالبهاي فرهنگي ما از فرد چاق، سرزنده، ورزشکار، عضلاني، و فيلسوف فردي لاغر را در اذهان تداعي مي کند.

نکته ديگري که شايان ذکر است، اين است که شلدون مدعي بود، ارتباط بين نوع بدن و مزاج که به اعتقادش هر دو اساس بيولوژيکي(71) دارند، در طي اولين مراحل رشد جنيني آغاز مي شود. ارتباط رفتار اجتماعي با تيپ بدني تا حدودي بديهي است؛ بدين علت که شخص اشکال معيني از رفتار اجتماعي را کسب کرده، و نشان مي دهد که با تيپ بدنيش سازگاري بيشتري داشته باشد. به عنوان مثال، رفتارهاي پرخاشگرانه و ريسک کردن، بيشتر براي بچه اي با بدني عضلاني و قوي که باعث موفقيتش مي شود، مناسب است تا براي بچه اي با بدن ضعيف و لاغر. از طرف ديگر، براي يک بچه ضعيف و لاغر، ممکن است انزواطلبي و گوشه گيري بيش از رقابت با همکلاسان، رضايت خاطر و پاداش همراه داشته باشد.
ضمناً، به همين سان براي يک بچه چاق و گوشت آلود که احتمالا نمي تواند در بازي هاي پر جنب و جوش و با حرارت با همکلاسانش شرکت کند، ممکن است چنين استنباط کند که براي اين که بتواند توجه ديگران را جلب کند، و مورد تاييد ديگران قرار بگيرد بايد از خود خوشمزگي و شوخ طبعي نشان دهد.
سنخها (72)
بنابراين، رويکردهاي طبقه بندي که تاکنون از آنها صحبت شد، مبتني بر مشاهده تفاوت هاي فردي در ساختار بدني و تلاش براي ارتباط دادن اين تفاوتها با شخصيت است. رويکرد ديگر مشاهده خصايص شخصيتي افراد مختلف و تلاش براي طبقه بندي آنها بر طبق سنخيتشان، بدون توجه به خصوصيات بدني آنهاست. يونگ(1923) و ايزنک(1953) هر دو اين رويکرد را به کار گرفتند. يونگ از دو نوع نگرش يا جهت گيري کلي سخن گفته است. که مردم آنها را مي پذيرند: درونگرايي و برونگرايي.
درونگرايي (73) و برونگرايي (74)
آنهايي که جهت گيري درونگرايي دارند به گوشه گيري علاقه مندند، علاقه آنها بيشتر به انديشه هاي خود معطوف است تا ارتباط برقرار کردن با ديگران. از طرف ديگر، در جهت گيري برونگرايانه، بيشتر به صورت رفتار اجتماعي، معاشرت با ديگران و علاقه به تماس با جهان خارج جلوه گر مي شود تا غرق شدن در انديشه هاي خود. هنگامي که درباره خدمت يونگ به نظريه شخصيت بحث مي کنيم، درباره درونگرايي و برونگرايي مطالب بيشتري بيان خواهيم کرد. آيزنک که نظريه اش را در فصول بعدي مورد بحث قرار خواهيم داد، معتقد است که درونگرايي و برونگرايي يک مقوله يا دو مقوله جداگانه نيستند، ولي يک بعد شخصيت اند(چنان که يونگ اعتقاد دارد). برونگرايي قطبي از بعد شخصيت است و درونگرايي در قطب مخالف آن قرار دارد. بنابراين، تيپ شخصيتي يک فرد معين، ممکن است در يکي از اين قطبها و/ در نقطه اي بين آنها واقع شود، اين امر دامنه وسيعي از تفاوت هاي فردي را موجب مي شود.
صفت ها (75)
در بحث طبقه بندي شخصيت، خواه اين طبقه بندي مبتني بر منش، مزاج يا سنخ بوده باشد، ما بدون استثنا اين نوع طبقه بندي ها را بر اساس چگونگي رفتار انسان تعريف مي کنيم. در اين توصيف ها، از صفاتي چون آزمند، تندخو، ماجراجو، مردم آميز يا گوشه گير استفاده مي شود. طبقه بنديها در واقع کلکسيوني از چنين صفاتي هستند که هر کدام از اين صفات، به عنوان يک صفت گفته مي شود. صفتها، نشانگر نحوه و چگونگي رفتار مردم هستند. طرق بسيار مختلفي وجود دارد که مردم مي توانند، رفتار کنند. و هر فردي به طرق مختلف رفتار مي کند. اگر کسي بخواهد که مردم را به وسيله تک تک صفاتشان طبقه بندي کند، مجبور است تمام صفاتي را که فرد از خود نشان مي دهد به صورت فهرست در آورد ، و آن يک فهرست بسيار طولاني خواهد بود که صفات بي شماري را در بر خواهد داشت، و احتمال دارد شبيه به هم نيز باشند. نظير دوستانه، معاشرتي، فعال، خوشبين، پرحرف و سرزنده. چرا تمام اينها به وسيله يک عبارت ساده خلاصه نشوند که گفته شود: اين فرد برونگراست؟ در حقيقت سيستمهاي مختلف طبقه بندي که ما بحث کرديم، ارائه طبقه بندي هاي آن گروه و خلاصه صفات شبيه به هم است.
تعيين رفتارها
صفات يا شرايط ؟
يکي از مسائل مهم در مطالعه شخصيت اين است که آيا رفتاري که شخص از خود نشان مي دهد ناشي از ترکيب خاص صفاتش است يا ناشي از موقعيتي است که در لحظه معين در آن به سر مي برد؟
کدام يک اهميت بيشتري دارد؟ ويژگي ها و صفات يا موقعيتها؟ درون فرد يا عوامل بيروني فرد؟
ما قبلا با سوالاتي شبيه به اين سؤال مواجه شده ايم، مثلا، کدام يک شخصيت را تعيين مي کند، وراثت يا محيط؟ شخصيت انسان چه خصوصيتي دارد؟ آيا اين خصوصيات ثابت اند يا متغير؟ پاسخ به اين سوالات اين است که بگوييم: هر دو. و همين پاسخ را در برابر سوال مربوط به صفات و شرايط مي توانيم بيان کنيم و بگوييم: هر دو.
صفات و شرايط، هر دو در اينجا رفتار فرد دخالت دارند. در شرايط ساختي قوي، جايي که يک نوع رفتار به خصوصي تجويز مي شود، به عنوان مثال، خدمت کردن در يک عبادتگاه، بيشتر مردم علي رغم صفات فرديشان، به يک شيوه معين رفتار مي کنند. درحالي که در شرايط ساختي ضعيف، نظير پيک نيک در ساحل دريا، رفتار مردم، در حد بسيار زيادي وابسته به نوع و تيپ شخصيتي آنهاست که نمايانگر صفات آنهاست. مشخص کردن اين که رفتار تا چه حد وابسته به صفات و/ يا تا چه حد وابسته به شرايط مي باشد، بسيار مشکل و پيچيده است. شناخت صفات و شرايط يکي از مشکلات عديده اي است که در اين زمينه وجود دارد. اگر ما از آزمون هاي استاندارد شده براي شناخت و اندازه گيري صفات استفاده مي کنيم، براي شناخت شرايط، فاقد آزمون هاي استاندارد شده هستيم.
آنچه در بالا به عنوان پيک نيک در ساحل دريا اشاره شد، به عنوان شرايطي که مي تواند رفتار به خصوصي را به وجود بياورد، براي همه به يک اندازه معني و مفهوم ندارد، چرا؟ براي اين که ماهيت يک موقعيت تا جايي که به رفتار فرد مربوط مي شود به چگونگي ادراک فرد از موقعيت بستگي دارد.
افراد مختلف، تجارب، توقعات و نگرشهاي متفاوتي را در يک موقعيت نشان مي دهند، به طوري که در موقعيت هاي مشابه و يکسان، رفتارهاي متفاوتي در افراد ديده مي شود. يک آزمايشگر(76) ممکن است کار در آزمايشگاه را به عنوان يک کار و وظيفه خلاق در نظر بگيرد. توجيه او از اين شغل، اين است که اين بهترين و مناسبترين فرصت است که مي تواند استعداد و تواناييهايش را آشکار سازد. ولي اگر همين آزمايشگر محيط آزمايشگاه را همانند يک زندان در نظر يگيرد، بدين نتيجه مي رسد يا به اصلاح چنين استنباط خواهد کرد که چقدر آدم ساده لوحي است. اگر براي منشأ و اساس رفتار، دو عامل وعلت قايل باشيم اين سوال مطرح مي شود که آيا تفاوتهاي موجود در رفتار افراد ناشي از شرايط است يا ناشي از صفات يا ناشي از هر دو و/ يا هيچ کدام؟
انتخاب (77) يا جبر (78)
اين سؤال که رفتار به وسيله فاکتورهاي دروني (صفات) يا به وسيله فاکتورهاي بيروني(شرايط) کنترل مي شود تقريبا در ارتباط با ساير مسائلي است که اغلب در بحثهاي مربوط به شخصيت مطرح مي شود. سوال فوق را به شکل ديگري مطرح مي کنيم. آيا ما اعمال و رفتارهاي خودمان را به طور آزاد و از روي اراده انتخاب مي کنيم؟ يا اين که رفتار ما تحت تأثير عواملي است که ما هيچ گونه کنترلي در آنها نداريم؟ تقريبا همه مردم وقتي که با چنين سوالي رو به رو مي شوند، مي گويند، ما رفتارهاي خودمان را آزادانه و به صورت اختياري انتخاب و عمل مي کنيم، مثلا، ما کاملاً از روي آگاهي و شناخت دانشکده A را در مقابل دانشکده B انتخاب کرديم. ولي سوال اين است، آيا در حالي که ما مي توانستيم به دانشکدهB يا هر دانشکده ديگري برويم، آن وقت هم دانشکده A را ترجيح مي داديم؟ گاهي اين مساله را به عنوان آزادي اراده نيز مي گويند، و آزادي اراده يک مساله الهي است که با خطا، گناه و مسئوليت پذيري شخص ارتباط دارد. اين امر خارج از حيطه بحث ماست و نبايستي جبر را با سرنوشت و تقدير، يعني، هر چيزي که اتفاق مي افتد، در هنگام تولد ما و مدتها قبل در ارگانيزم ما طرح ريزي شده است، اشتباه بگيريم. چيزي که ما در اينجا بحث مي کنيم، ناسازگاري آشکار احساس ماست که داراي آزادي انتخاب مي باشد. چيزي که امروزه به عنوان عقيده اساسي در دانش معاصر غرب محسوب مي شود، يعني، داشتن اعتقاد به يک رابطه معقول بين علت و معلول . علتها، معلولها را تعيين مي کنند و رفتار را هم بر همين اساس توجيه مي کنند، يعني، اين که هر رفتاري داراي علتي است. اگر ما بتوانيم تمام عواملي را که در يک لحظه معين در فرد موثر واقع شده و باعث بروز رفتار خاصي مي شوند را بشناسيم، مي توانيم بر اساس همين عوامل، رفتار آينده فرد را دقيقاً پيش بيني کنيم. اين شيوه عمل را جبرگرايي گويند، يعني، عقيده جبرگرايان است که با بررسي عوامل مختلف، پيش بيني رفتار آينده فرد امکان پذير مي شود. درحالي که در نظريه آزادي انتخاب و آزادي اراده، پيش بيني رفتار آينده فرد غيرممکن است. کاملاً بعيد و احتمالاً غيرممکن است که ما بتوانيم تمام عواملي را که بر روي فرد در زمانهاي مختلف موثر واقع مي شوند، بشناسيم، و همين امر حتي پيش بيني رفتار انسان را هم بر اساس احتمالات مشکل مي سازد. منظور از اين بيان اين نيست که عقيده آزادي انتخاب مورد تاييد قرار مي گيرد.
ما اعمال و واکنش هايمان را انتخاب نمي کنيم، بلکه آنها را از محيط و وراثتمان مي گيريم.
تصميمات امروز ما نتيجه وقايع، رويدادها و تجارب گذشته ماست. شيوه و شکل درک ما از شرايط و موقعيت کنوني بر اساس تجارب گذشته ماست. بنابراين، تنها به وسيله روشها و متدهاي علمي مي توان رفتار را بررسي و يا مورد تجزيه و تحليل قرار داد. ما چگونه و در کجا از اين عقيده قوي که من آزادي انتخاب دارم، عدول مي کنيم؟ پاسخ اين سؤال منوط به برداشتي است که از من داريم. اگر من چکيده اي از وراثت و تجارب گذشته ام هستم، پس به راستي مني که در اين لحظه انتخاب مي کنم، و بر اساس آن عمل مي نمايم، آن قدر قوي نيستم که وراي کنترلم باشم.

خلاصه مطالب

شخصيت يک مفهوم انتزاعي است که در بردارنده اعمال، هيجانها، شناختها و انگيزه هاي فرد است. در شخصيت افراد هم تفاوتها و هم تشابه ها موجود است که مي توان آنها را هم به وسيله روش فردنگر و هم به وسيله روش قانون نگر مطالعه کرد.
شخصيت هم ثابت است و هم انعطاف پذير. شخصيت از تعامل فاکتورهاي محيطي و ژنتيکي حاصل مي شود. سهم هر کدام از اين فاکتورهاي ذکر شده در شخصيت، در مطالعات مربوط به دوقلوها بررسي مي شود. ولي اين نوع مطالعات داراي مشکلات سبک شناسي هستند. در مطالعه شخصيت مسائلي از قبيل اين که مفاهيم به کار برده شده را بر اساس کدام تحقيق شخصيتي بايد تعريف کرد که مورد قبول همگان باشد، وجود دارد. عده اي پيشنهاد مي کنند که تعاريف عملياتي در اين زمينه مفيدتر است. ولي اين هم مورد تاييد همه محققان نيست. سالهاي زيادي است که پژوهشگران چگونگي طبقه بندي انواع مختلف شخصيت را مورد توجه قرار داده اند. در اين طبقه بنديها مفاهيمي چون منش، مزاج، سنخها و صفات به کار برده شده است. در پاسخ به اين سوال که آيا صفات در تعيين رفتارها غالب اند يا شرايط؟ بايد بگوييم که آنها به تنهايي عمل نمي کنند، بلکه با هم عمل مي کنند. پاسخ به اين سوال که آيا اعمال و رفتارهاي ما از قبل تعيين شده هستند يا ما مي توانيم آزادانه در اين اعمال و رفتارها مختار باشيم، بسيار پيچيده است. جواب بدين سوال اين است که بگوييم: منظورمان از ما چيست؟
خواندنيهاي پيشنهادي
Mayr,E.1982. The Growth of Bilogical Thought: Diversity, Evolution, and Inheritance. Cambridge, MA: Harvard University Press.
Pervin, L. A 1984. Current Controverosies and Issues in Personality. New York: Wiley.
Plomin, R., J. c. Defires, and G.E McClearn. 1990. Behavioral Genetics: A Primer. 2nd ed. New York: Freeman.
Rubinstein, J., B. Slife. 1988. Taking Sides: Clashing Views on Controvertial Psychological Issues. 5th ed. Guilford, CT: Dushkin.

پي نوشت ها:

1-identical twins
2- Gordon W.Allport
3- j.p.Guilford
4-Raymond Cattell
5- Hall
6- Lindzey
7-uniqueness
8- Commonalities
9- The principle of individuality
10-Case study
11-idiographic
12-nomothetic
13- emotions
14- stability
15- malleability
16- Jolly John
17- Harry
18- janet
19- heredity
20- environment
21- interaction
22- monozygotic
23- dizygotic
24- behavior genetics
25- co-twin method
26- altruism
27- aggressiveness
28- anxiety
29- alcoholism
30- criminality
31- extraversion
32- sociability
33- affective disorders
34- manic-depressive
35- psychosis
36- schizophrenia
37-polygenic
38- heritability
39- genotype
40- phenotype
41- indirectly
42-دي اکسي ريبونوکلئيک اسيد÷
43- constructs
44- partitions
45- operational definitions
46- chronograph
47- thermometer
48- norms
49- aggression
50- ambition
51- classification
52- character
53- Theophrastors
54- temperament
55- Galen
56- Hippocrates
57- yellowbile
58- blackbile
59- phlegm
60- blood
61- somatotype
62- willam Sheldon
63- stevens
64- endomorphy
65- mesomorphy
66- ectomorphy
67- athletic
68- viscerotonia
69- somatotonia
70-cerebrotonia
71- biological
72- types
73- introversion
74- extraversion
75-traits
76- experimenter
77- choice
78- determinism

منبع:کتاب روان شناسي شخصيت